واقعه کربلا
سپیده دم عاشورا
سپیده دم امام با اصحابش نماز صبح را خوانده و دست مبارکش را به سوی آسمان برداشته و گفتند:
«الهم انت ثقتی فی کل حرب ... ؛ خداوندا تو پناه منی در مشکلها و امید منی در سختیها، و ملجأ و یاورم هستی در آنچه که بر من نازل میشود، پروردگارا از زخمهای رنج آوری که قلب را شکسته و چاره را گسسته و دوست را به ناروائی داشته و نیش دشمن را به همراه, به تو شکایت میکنم, که در امید به تو بینیازی از دل دادن به دیگری است, پس بگشای دربهای بسته را و بنمای روزنههای امید را که تو راست تمام نعمتها و از آن توست همهی خوبیها و تویی تنها مقصود آرزوها. »
سپس امام به پا خاست و خطبهای خواند و حمد و ثنای الهی نمود و به اصحابش فرمود: «خدای عزوجل به شهادت من و شما فرمان داده است پس صبر و شکیبائی را پیشهی خود سازید.»
آغاز گر نبرد
لشکر عمر بن سعد صبح عاشورا بر اسبان سوار شدند و مهیای جنگ با امام شدند، همه لشکر آماده بود و عجله بر شروع جنگ داشتند. امام حسین (علیهالسلام) بریر بن خضیر را فرستاد تا لشکر کوفه را موعظه کند، بریر رفت اما سخنانش مؤثر نیفتاد. و آنان از موعظه بریر منتفع نشدند.
امام لشکر کوفه را موعظه میکند
هدف از بعثت پیامبران و ائمه معصومین نجات گمراهان از آتش دوزخ میباشد. امام در مرتبهای از عطوفت و مهربانی بر خلق است, که از پدران و مادران هم مهربانتر است. امام بر خود لازم میداند تا آنجا که ممکن است گمراهان را نجات دهد و لو در شفیر جهنم باشند روی این جهت بود که امام به لشکر کوفه فرمودند: « شتاب مکنید، میخواهم موعظه کنم و وظیفهای را که به عهده دارم انجام دهم.»
از این جمله به خوبی برمیآید که امام موعظه و اتمام حجت را بر خود واجب و لازم میدانست. لذا امام مرکب خود را طلب کرده و بر آن سوار شد و با صدای رسا و بلند که بیشتر مردم حاضر در لشکر عمر بن سعد صدای حضرت را میشنیدند، خطبهای خواندند، سخنان امام در جمعیت کوفیان اثر نکرد، اما چون سخنان امام به گوش خواهران و دختران امام رسید, به گریستن و شیون پرداختند. امام (علیهالسلام) برادرش عباس و فرزند علی اکبر را به خمیهها فرستاد تا آنان را خاموش سازند. فرمودند: «بجانم سوگند که بعد از این بسیار خواهند گریست. »